... همه در انتظارند تا از این خانه پسرانی برومند بیرون آیند و به خاندان عبدالمطلب و خانواده ی محمد قدرت و اعتبار و استحکام بخشد
فرزند نخستین دختر بود ! زینب
اما خانواده در انتظار پسر است
دومی دختر بود : رقیه
انتظار شدت یافت و نیاز شدید تر
سومی :ام الکلثوم
دو پسر ، قاسم و عبدالله آمدند ،مژده بزرگی بود ، اما ندرخشیده افول کردند .اکنون در این خانواده سه فرزند است و هر سه دختر.
مادر پیر شده است و سنش از شصت می گذرد و پدر ، گرچه دخترانش را عزیز میدارد اما با احساسات قومش و نیاز و انتظار خویشانش شریک است
آیا خدیجه که به پایان عمر نزدیک شده است فرزندی خواهد آورد ؟
امید سخت ضعیف شده است .
آری ، شور و امید در این خانه جان گرفت و التهاب به آخرین نقطه ی اوج رسید ه این آخرین شانس خانواده ی عبد المطلب است و آخرین امید .
اما ... باز هم دختر !
نامش را فاطمه گذاشتند .
زمرمه ها و دشنام ها و فریاد ها که :" محمد ابتر شده" . مردی که آخرین حلقه ی خاندان خویش است ، خانواده ای چهار دختر و همین !
و این مرد چهار دختر دارد
اما نه ، سه تنشان پیش ازخود وی مردند
و اکنون تنها یک فرزند بیش ندارد ، یک دختر ، کوچکترینش .
فاطمه .
انا اعطیناک الکوثر ، فصل لربک وانحر . إن شانئک هو الابتر .
به تو کوثر را عطا کردیم ای محمد (ص) پس برای پروردگارت نماز بگذار و شتر قربانی کن .
همانا ، دشمن کینه توز تو هم " ابتر " است
او با ،ده پسر ابتر است ، عقیم و بی دم و دنباله است ، به تو کوثر را دادیم .
فاطمه را.